سفارش تبلیغ
صبا ویژن
بیقرار
  •   باز بهار آمد
  •  

    بهار

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

    داغ به دل بر سرو بر سینه زن

    وای .... چه شد لطف بهاران ما ؟

    نغمه ی خواب آور باران ما ؟

    در شب ما اختر تابنده کو  ؟

    برلب گل های چمن ؛ خنده کو ؟

    باد سحر عطر بهاران چه شد ؟

    در بر گل نغمه ی یاران چه شد ؟

    لاله دگر جام نگیرد به دست

    سنگ بلا ؛ جام شقایق شکست 

     

     



  • نویسنده: بیقرار(سه شنبه 87/1/27 ساعت 11:1 صبح)

  • نظرات دیگران ( )

  •   دشمن
  • بانگ زند : خریدار من ؟

    شیفته ی نرگس بیمار من ؟

    باز زشادی ؛ به ملال آمدم

    از تب بگذ شته به حال آمدم

    مرغ دلم ؛ مانده ز پرواز شد

    زندگی ام در قفس آغاز شد

    دشمن تازی نفسم را گرفت

    بی همه کس جمله کس را گرفت

    در دل من ؛ شوق بهاران کجاست ؟

    چشمه کجا ؛ جویکناران کجاست ؟

    چشمه ی ما چشمه ی خون است و بس

    عطر چمن ؛ بوی جنون است و بس

    کی به نظر نسترنی دلکست ؟

    دیدن هر نسترنم آتشست  

     



  • نویسنده: بیقرار(سه شنبه 87/1/27 ساعت 10:46 صبح)

  • نظرات دیگران ( )

  •   بی تو
  • بی تو

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

    از نگهم شعله ی خون می چکد

    وز سخنم بوی جنون می چکد

    کارم از این داغ ؛ سیه پوشی است

    کلبه ی من ؛ کلبه ی خاموشی است

    بهر چه از سینه بر آرم نفس ؟

    زنده بمانم به امید چه کس ؟

    چاره ی من زین همه غم آتش است

    مرگ برای چو منی دلکش است

    ای اجل تلخ ! صدا کن مرا

    زین قفس تنگ رها کن مرا

    باز بهار آمد و دل تنگ شد

    اشک من و ناله هماهنگ شد

     

     



  • نویسنده: بیقرار(یکشنبه 87/1/25 ساعت 4:38 عصر)

  • نظرات دیگران ( )

  •   کرکس
  •  

    ای همه مهتاب ها در باغتان      

    در درون جانتان مهتاب کو؟

    معبدی در کلبه ی تنگ منست

    درهمه قصر شما محراب کو ؟

    ماو شعرو حال و شور عاشقی

    وین شما و عشق سنگ و سیم و زر

    جان من ؛ تابنده تر از آفتاب

    وین شما از شب پره ؛ محروم تر

    همچو ماران ؛ شب به بستر غوطه زن

    زیرسر ؛ گنجینه ی الماستان

    چون گراز تیر خورده تا سحر

    کر کند گوش فلک خرناستان

    بهره ی سودا گر درویش سوز

    نیمشب خواب پریشان دیدن است

    لیک سهم رهروان  عشق

    تا سحر از باغ شب گل چیدن است

    در غم دینار ؛ دین را باختند

    گریه می آید مرا ازکارتان

    بشنوید از من بگویم کیستید

    کرکسانی ؛ جیفه در منقارتان   



  • نویسنده: بیقرار(یکشنبه 87/1/25 ساعت 10:29 صبح)

  • نظرات دیگران ( )

  •   اشکم نثارت باد
  • پر کشیدن

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

    ای همسفر؛ ای همنفس ؛ ای رفته از دست

    هرگز نخواهم برد از یاد

    آن لحظه یی کز خانه ام رنجیده رفتی

    هنگام پرواز کبوترهای سیمین در آسمان آبی

     صبح  بهاری با دیده یی گریان ؛ دلی

    شوریده رفتی .

    همچو پرستوی مهاجر پر باز کردی از

    خانه ام پرواز کردی

    وقتی که اشکم می چکید از دیده رفتی ؛

    رفتی ولی اشک مرا نا دیده رفتی

    ای رفته  در ابر سفرها

    رفتی ولیکن خاطراتت مانده در یاد 

    من ماندم و در دیده ام ؛ اشک 

    من ماندم و در سینه ؛ فریاد  

     آید به یادم آن شام طاقت سوز غمگین

    کز چشم تو بر گونه هایت اشکی افتاد

    آید به یادم روزی که با خشم

    بر روی درها می کشیدی پرده هارا آنگاه با رنگ پریده

    برداشتی سوی خدا دست دعا را

     

     

     



  • نویسنده: بیقرار(شنبه 87/1/24 ساعت 5:3 عصر)

  • نظرات دیگران ( )

  •   از دیدار تا وداع
  • تا که چو طاووس ؛ از درم آمد ؛ یکسره گل کرد ؛ باغ امیدم

    زلف سیاهش ؛ شام وصالم ؛ روی چو ماهش ؛ بخت سپیدم

    چون زدر آمد ؛ ماه بر آمد ؛ دربه رخ غیر ؛ بستم و بستم

    تا نفس صبح ؛ بس گل بوسه ؛ زان لب شیرین ؛ چیدم و چیدم

     

    رام تر از رام ؛ آمد و بنشست ؛ از می چشمش ؛ مست شدم مست

    از گل لبهاش ؛ بوسه ربودم ؛ وز قد رعناش ؛ ناز خریدم

    وه که چه شب ها با سخنش گرم ؛ در سفر عشق رفتم و رفتم

    شاد شدم شاد ؛ در نگهش مست ؛ معنی جان را دیدم و دیدم

    گفت : امیدا ! عشق چه باشد ؟ گفتمش : ای یار ! معنی جان است

    هدیه ی جان را ؛ از تو گرفتم ؛ بر قلل عشق با تو رسیدم .

    چون شب آخر عزم سفر کرد ؛ لرزه ی عالم در تنم افتاد

    بار خدایا ! جز تو که داند وقت وداعش من چه کشیدم ؟

    وای چه بودم در پی آن یار سینه غم آلود دیده  گهربار

    آه کشیدم ؛ اشک فشاندم ؛ زانهمه حسرت لب بگزیدم

    جان من آخر از بر من رفت ؛ دل زکفم برد ؛ دلبرمن رفت       

    وای فروریخت خانه ی عمرم آه خزان شد باغ امیدم .       

     



  • نویسنده: بیقرار(چهارشنبه 87/1/21 ساعت 4:40 عصر)

  • نظرات دیگران ( )

  •   حضور
  • آنانکه غم مراندیدند

    دیوار ؛ میان ما کشیدند

    در سینه دگر مرا نفس نیست

    این رنج که دیده ایم بس نیست ؟

    تو سرو منی به باغ برگرد

    بنگر که غمت به ما چه ها کرد

    کی بی تو برآرم نفس را ؟

    ای کاش که بشکنم قفس را

    راهم به فضای باغ بسته است

    در کنج قفس ؛ پرم شکسته است

    هر گه که رسد پیامت از دور

    ریزد به شب سیاه من نور

    آید به تنم تب جوانی

    بویم همه عطر زندگانی



  • نویسنده: بیقرار(سه شنبه 87/1/20 ساعت 12:11 عصر)

  • نظرات دیگران ( )

  •   نامه ای به دوست
  •  

    دل من

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

    در حلقه ی گفتگو تو هستی

    در پرده آرزو تو هستی

    در چشمه تویی که تن نوازست

    در گریه تویی که کار سازست

    این درد فراق ؛ کی سرآید؟

    ماه تو زابر ؛ کی برآید ؟

    در راه امید بس دویدم

    دیگر ز امید ؛ نا امیدم

    تو شمعی و بی تو شب خموش است

    یکشب که تورا به خواب دیدم

    در ظلمتم ؛ آفتاب  دیدم

    ماییم و دو چشم پر ستاره

    تا ماه زره رسد دوباره  

     



  • نویسنده: بیقرار(سه شنبه 87/1/20 ساعت 11:57 صبح)

  • نظرات دیگران ( )

  •   دل
  • ریختیم هستی خودرا به پای دل

    بیگانه از خودیم و  شدیم آشنای دل

    چندانکه هر کسی نظرش سوی قبله است

    ماراست قبله عشق و حریمش فضای دل

    باشد که دوست پای نهد در درون دل

    کردیم هر چه بود برون از سرای دل

    قلبی که می شناسی در سینه نیست دل

    دل عرش اعظم است و مقام خدای دل

    در حبس تن شهود نکردند مرغ جان

    در بند جان پدید نیامد همای دل

    تن های بی شمار در این ره بخون طپید

    بس جان عاشقان که فداشد برای دل

     



  • نویسنده: بیقرار(پنج شنبه 87/1/15 ساعت 8:24 عصر)

  • نظرات دیگران ( )

  •   خدای دل
  • تاداده ایم هستی خودرا برای دل

    بیگانه از خود آمده ایم آشنای دل

    هر چند کعبه قبله ی انظار عالمی است

    ماراست قبله کعبه ی خلوت سرای دل   

    دیدیم دل بود حرم کبریای او

    کردیم غیر دوست برون از فضای دل

    دل نیست آنچه در قفس سینه می طپد

    دل عرش اعظم آمد و جای خدای دل

    در راه دل شدند به خون غرقه عاشقان

    بس جان بی نوا که فدا شد به پای دل

    دردام شهوتی که نداری زدل خبر

    در آسمان نفس نبینی همای دل   



  • نویسنده: بیقرار(پنج شنبه 87/1/15 ساعت 5:30 عصر)

  • نظرات دیگران ( )


  •   لیست کل یادداشت های این وبلاگ
  • خاموش
    [عناوین آرشیوشده]
  •    RSS 

  •   خانه

  •   شناسنامه

  •   پست الکترونیک

  •  پارسی بلاگ



  • کل بازدید : 65837
    بازدید امروز : 5
    بازدید دیروز : 14
  •   مطالب بایگانی شده

  • هفته اول
    هفته دوم
    هفته سوم
    هفته چهارم
    هفته پنجم
    هفته ششم
    هفته هفتم
    هفته هشتم
    هفته نهم
    هفته دهم
    هفته یازدهم
    هفته دوازدهم
    هفته سیزدهم
    هفته چهاردهم
    هفته پانزدهم
    هفته شانزدهم
    هفته هفدهم
    هفته هجدهم
    هفته نوزدهم
    هفته بیستم
    هفته بیست و یکم
    هفته بیست و دوم
    هفته بیست و سوم
    بهار 1387

  •   درباره من

  • بیقرار
    بیقرار

  •   لوگوی وبلاگ من

  • بیقرار

  •   اشتراک در خبرنامه
  •  


  •  لینک دوستان من

  • آقاشیر
    بال شکسته
    عشقولک

  •  لوگوی دوستان من



  •   اوقات شرعی
  • اوقات شرعی


  •   آهنگ وبلاگ من



  •   وضعیت من در یاهو

  • یــــاهـو