سفارش تبلیغ
صبا ویژن
بیقرار
  •   ابلیس
  •   

     ابلیس نزد تمام انبیاء علیهم ا لسلام می رفت .

     و دربین آنان بیشتربا حضرت یحیی گفتگو

     داشت روزی حضرت از او پرسید چگونه

     مردم را گمراه می کنی ابلیس وسایل گمراه

     کننده خویش را بر شمرد بعد حضرت ازاو

     پرسید بین این وسایل کدامیک بیشتر چشم و

     دلت را روشن می کند؟ شیطان گفت : زنان

     بی تقوا بهترین چشم روشنی و محکمترین

     تکیه گاه من هستند آنها همچو تیری هستند

     که وقتی پرتاب کنم خطا نمی رود .

     

     شیطان به زن بی تقوا گفت : تونصف سپاه منی تو

     محل اسرارمنی که هر چه سردارم به تو می گویم

     تو فرستاده ی من در نیازهایم هستی .



  • نویسنده: بیقرار(پنج شنبه 86/7/5 ساعت 2:24 عصر)

  • نظرات دیگران ( )

  •   داغ پیری
  •  

     گنج د ردل دارم ویرانه ها باشد مکانم

     با تو سرگرمم چه غم باشد گر بی کس و بی خانمانم

     داغ پیری خورده برپیشا نی پرچینم اما

     تا دلم ازآ تش عشقی است سوزان من جوانم

     پای کوهی دامن دشتی کنار جویباری

     غم نباشد نسبت بر شاخ گلی گر آشیانم

     زندگی را لایق اند یشه وعزمی ندیدم

     من دراین گرداب همچون کشتی بی بادبانم

     آنقدر گردیده قلب من ضعیف از ناتوا نی

     که به زحمت ناله ا و را به گوش خود رسانم

     تن چه باشد پیش شمع روح غیر از سایبانی

     هر کسی خوا هد پس از خود داشتن نام و نشانی

     در دل غمد یدگان جویید بعد از من نشانم

     دوستان گرچه مرا از خاک ره کمتر شناسند

     



  • نویسنده: بیقرار(پنج شنبه 86/7/5 ساعت 11:4 صبح)

  • نظرات دیگران ( )

  •   مرگ عشق
  •  

    بوی مرگ عشق بر می خیزد امشب ازسر من

    از سرمن از بر من ازلحاف و بستر من

    از گل و لاله و از گلبن و نسرین و سوسن

    بوی هجروبی وفایی خیره دارد سرمن

    سخت در گوشم خزان عشق خواند هرنسیمی

    ای نسیم آهسته خوان این راز درگوش کر من

    راستی امشب به چشم من دگر گون است گیتی

    تا شبی دارد دگر گون آسمان و اختر من

    مرغ شب بینم که امشب ناله ای جانکاه دارد

    یا به مرگ عشق من یا بر جفای دلبرمن

    دیدمش امروز ودردستش دو چشمم دید دستی

    دیدم و ازدیدگان هرگز نیامد باورمن  

     



  • نویسنده: بیقرار(چهارشنبه 86/7/4 ساعت 5:36 عصر)

  • نظرات دیگران ( )

  •   راه وصال
  •  

    بارخدایا !خود را به من بشناسان همانا اگر خود را به من

    نشناسانی پیامبرت را نخواهم شناخت بارخدایا !رسول و

    فرستاده خود را به من بشناسان همانا اگر رسول خود را

    به من نشناسانی حجت تو را نخواهم شناخت بار خدایا !

    حجت خود را به من بشناسان همانا اگر حجتت را به من

    نشناسانی از دین خود گمراه خواهم شد .

     

    برای قائم پنج علامت است :ظهور سفیانی و ظهور یمانی

    و صدایی از آسمان و کشته شدن  نفس زکیه و فرورفتن

    در زمین بیداء

     

    همانا دو مومن که با یکدیگر دیدارنموده و خدارا یاد

    می کنند آن گاه فضل ما اهل بیت را ذکر می نما یند

    بر صورت ابلیس گوشتی باقی نمی ماند مگر این که

    آب شود تا آنجا که روح او از شدت دردی که می کشد

    به التماس در می آید

     

    هیچ مومنی شعری نسروده است که مارا بوسیله آن

    مدح گوید مگر آن که خداوند برای او در بهشت شهری

    بنا خواهد ساخت که هفت برابر وسیع تر از دنیا باشد

    در آن جا هر فرشته مقرب و هر پیامبر مرسلی او را

     .  زیارت و دیدار خواهد کرد



  • نویسنده: بیقرار(چهارشنبه 86/7/4 ساعت 11:49 صبح)

  • نظرات دیگران ( )

  •   یار خود
  •   

    یارخود  را به ناز می بینم

    جان خود در نیاز می بینم

    دوش در خواب دیده ام او را

    خوش خیالی که بازمی بینم

    زلف او کشم به هر سوئی

    نیک عمر دراز می بینم

    طاق ابروی اوست محرابم

    روی خود در نیاز می بینم

    محرم راز خاص محمودی

    بنده ای چون ایاز می بینم

     

     

    نقش عالم خیال می بینم

    در خیال آن جمال می بینم

    همه عالم چو مظهر عشقند

    همه را بر کمال می بینم

    ساغر باده ای که می نوشم

    عین آب زلال می بینم

    ترک رندی و عاشقی کردن

    از دل خود محال می بینم



  • نویسنده: بیقرار(شنبه 86/6/31 ساعت 1:22 عصر)

  • نظرات دیگران ( )

  •   کرانها
  •   

    آنجا که کرانه های بی کران کرانه می پذیرند آنجا که آوای ابدیت

    با نورها و رنگهای درهم می آویزند آنجا که تمامی آرزوها ی خوب

    جان می گیرند آنجا که رویا ها به واقعیت می رسند آنجا که همه

    آفرینش پوچ می گردد آنجا که دوستی و صفا و عشق گذ شت است

    و قلبهای آکنده از محبت بیگانه  بود نها میرود و شناختها محو می گردد

    آنجا ترا می جویم با قلبی سوخته پراز یاد و محبت توبادلی لرزان و

    چشمی گریان....ترا دوست دارم ... یک نغمه ازدل از آغازبرای همه پایانها....

     

     

    در مذهب عاشقان قربانی شدن داوطلبان اولین شرط است برای

    دوست داشتن

     

    همه هستی من آیه ی تاریکی است . که ترا در خود تکرار کنان

    به سحر گاه شکفتن ها و رستن های ابدی خواهد برد......

    من در این آیه تورا آه کشیدم ......

    من درآیه تورا به درخت و آب و آتش پیوند زدم ....



  • نویسنده: بیقرار(شنبه 86/6/31 ساعت 1:15 عصر)

  • نظرات دیگران ( )

  •   تکرار شب
  •    

    من از تو می مردم اما تو زندگانی من بودی

    تو بامن می رفتی تو در من میخواندی

    وقتی که من خیابانها را بی هیچ مقصدی می پیمودم

    تو با من می رفتی تو درمن می خواندی

    تو از میان نارون ها کنجشگهای عاشق را

    به صبح پنجره دعوت می کرد ی

    وقتی که شب مکرر می شد وقتی که شب  تمام نمی شد    

    تو دستهایت را می بخشیدی تو چشمهایت را می بخشیدی

    تو مثل نورسخی بودی تو لاله هارا می چیدی 

    تو گوش می دادی اما مرا نمی د یدی    



  • نویسنده: بیقرار(شنبه 86/6/31 ساعت 1:12 عصر)

  • نظرات دیگران ( )


  •   لیست کل یادداشت های این وبلاگ
  • خاموش
    [عناوین آرشیوشده]
  •    RSS 

  •   خانه

  •   شناسنامه

  •   پست الکترونیک

  •  پارسی بلاگ



  • کل بازدید : 65814
    بازدید امروز : 20
    بازدید دیروز : 13
  •   مطالب بایگانی شده

  • هفته اول
    هفته دوم
    هفته سوم
    هفته چهارم
    هفته پنجم
    هفته ششم
    هفته هفتم
    هفته هشتم
    هفته نهم
    هفته دهم
    هفته یازدهم
    هفته دوازدهم
    هفته سیزدهم
    هفته چهاردهم
    هفته پانزدهم
    هفته شانزدهم
    هفته هفدهم
    هفته هجدهم
    هفته نوزدهم
    هفته بیستم
    هفته بیست و یکم
    هفته بیست و دوم
    هفته بیست و سوم
    بهار 1387

  •   درباره من

  • بیقرار
    بیقرار

  •   لوگوی وبلاگ من

  • بیقرار

  •   اشتراک در خبرنامه
  •  


  •  لینک دوستان من

  • آقاشیر
    بال شکسته
    عشقولک

  •  لوگوی دوستان من



  •   اوقات شرعی
  • اوقات شرعی


  •   آهنگ وبلاگ من



  •   وضعیت من در یاهو

  • یــــاهـو