بیقرار
  •   چون و چرا
  • چون و چرا

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

    دوش کز شور جنون چون و چرایی داشتم

    با دل شوریده ی خود ماجرایی داشتم

    گفتمش از کفرو دین آخر چه کردی اختیار

    گفت بودم غافل از حق تا که رایی داشتم

    گفتمش بیگانه ای یا آشنا احوال چیست

    گفت تا بیگانه بودم آشنایی داشتم

    گفتمش از وصل هجرانت نمی گویی سخن

    گفت کردم توبه فکر نارسایی داشتم

    گفتمش فانی چو گشتی چشم بینایت چه شد

    گفت دیدم بی جهت ماو شمایی داشتم

    گفتمش باران رحمت ابر لطفش برتو ریخت

    گفت در خاطر کجا ارض و سیمایی داشتم

    گفتمش از بت پرستی رسته ای بی پرده گفت

    می پرستیدم بتی را تا هوایی داشتم

    گفتمش از فیض حضورش خانه ات آباد گشت

    گفت ویران شد به دستش هر بنایی داشتم 

     



  • نویسنده: بیقرار(یکشنبه 86/8/27 ساعت 6:41 عصر)

  • نظرات دیگران ( )

  •   خدای من
  • منم که ملک جهان تنگ از برای من است

    فراز مهرو مه آسمان سرای من است

    فروختم به جوی کاینات و هر چه در اوست

    که جای نقش و نگار است آن نه جای من است

    زرهروان سفر کرده جای پایی نیست

    چو بازمی می نگرم محو جای پای من است

    در این د یار نباشد غریب د یاری

    به هر که می رسم از دور آشنای من است

    زغیر دوست نشان در جهان نمی یابم

    به هر کجا که نظر می کنم خدای من است

    در این بساط که بزم محبتش خوانند

    به سالکان طریقت کنون صلای من است



  • نویسنده: بیقرار(شنبه 86/8/26 ساعت 8:35 عصر)

  • نظرات دیگران ( )

  •   کوره راه عمر
  • پرندگان مهاجر

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

    این رشته ی من و توز عالم گسستنی است

    ای مرغ تیز پر قفس تن شکستنی است

    ای هرزه گرد بیهوده گو خود درنگ چیست

    این کوره راه عمر نه جای نشستنی است

    بگذراز این جهان که نه چیز یست د ید نی

    پیمانه ایست خالی و جامی شکستنی است

    خود خواهی تو دانه و فکر و خیال دام

    زین دام و دانه جم و روان تو خستنی است

    آسوده صوفی که زبند من و تو رست

    راه سلامت آری از این بند رستنی است

    مرغ دل که یافت پرو بال همتی

    از بام خود پرید که دانست جستنی است

     

     



  • نویسنده: بیقرار(شنبه 86/8/26 ساعت 12:20 عصر)

  • نظرات دیگران ( )

  •   فریاد
  • نگاه

     

     

     

     

     

     

     

     

     

    ازغم عشق چه می باید کرد

    به دمی دیداری می توان راضی شد

    به تمنای نگاهی می توان تشنه ی جانبازی شد

    می توان دل خوش کرد به کلامی که شنید

    از دوخط نامه سرد می توان داغ شد و شعله کشید

    از جهنم گذری کردو گذشت به گذرگاه رسید

    به گذرگاه تباهی به جنون و زعطش فریاد زد

     



  • نویسنده: بیقرار(چهارشنبه 86/8/23 ساعت 5:10 عصر)

  • نظرات دیگران ( )

  •   هوای گریه
  • هوای گریه

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

    دیدم دلم گرفته هوای گریه دارم

    تو این غروب غمگین دور از رفیق و یارم

    دیدم دلم گرفته دنیا به این شلوغی

    این همه آدم اما من کسی رو ندارم

    دیدم غروب اما نه مثل هر غروبی

    پهنای آسمونها از غم ندیده بودم هرگز به این شلوغی

    دیدم که جاده خسته است از این که عمری بسته است

    اونم تمام حرفهاش یا ازهجوم بارون یا از پلی شکسته است

    من و غروب و جاده رفتیم تا بی نهایت

    از دست دوری راه یکی نکرد شکایت

    گم شدیم از غریبی من و غروب و جاده

    از بس هوا گرفته از بس که غم زیاده

    پر از غبار غم بود هر جا نگاه می کردی

    کی داشت خبر که یک روز میری که بر نگردی

    دیدم غروبه اما نه مثل هر غروبی

     

     



  • نویسنده: بیقرار(چهارشنبه 86/8/23 ساعت 12:13 عصر)

  • نظرات دیگران ( )

  •   تاوان
  • تک درخت آرزوها

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

    هر آنچه اکنون در این لحظه پیش می آید نتیجه انتقامهایی

    است که در گذشته به آن دست زده اید .    دیپا چوپرا

     

    در عالم هیچ یک از دیون پرداخت نشده باقی نمی ماند

    در کائنات نظام محاسبه ای بی نقص و کامل وجود دارد

    و همه چیز مبادله مداوم نیروهاست .

     

    بهترین راه برای اجرای قانون بخشیدن این است که هر گاه

    با کسی تماس می یابید چیزی به آنها یاد بدهید در حقیقت

    قدرتمند ترین شکل بخشایش غیر مادی است .

     

    اگر کاری انجام نشده این ماییم که آنرا به انجام نرسانده ایم

    اگر سوء تفاهمی ایجاد شده ما آنرا به وجود آوردیم . اگر در

    رنج و فشار عاطفی قرار داریم این ماییم که بودن در آن حال

    را برگزیده ایم . اگر تمامی آنچه که هستیم نمی شویم این ماییم

    که تن به دگرگونی نمی دهیم .    لئو بوسکالیا

     



  • نویسنده: بیقرار(دوشنبه 86/8/21 ساعت 11:3 صبح)

  • نظرات دیگران ( )

  •   غریبه
  • غروب تنهایی

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

    فضای نا آرام و لغزنده ی روز بامن غریبه است و من

    تنها می مانم چشمان پراز پرسش بی پاسخ روز بامن غریبه

    است و من تنها می مانم کاسه لبریز از رقابت روز نبرد دستی

    با دست دیگر برای سکه ی بیشتر یا کمتر با من غریبه است

    به عشق شب لحظه های بی حوصلگی را انداره می گیرم تا شب

    چادر زیبای سکوت را بر سر دشت بکشاند و عادت مهربان

    آرامش را به خانه ام بیاورد .

     

    بیشتر ازآنچه که تصور کنی خیانت دیده ام و بیشتر

    از آنچه باور کنی قلبم را شکسته اند اما تو نه

     خیانت کردی و نه قلبم را شکستی تو جگرم را

    آتش زدی زبانم می گوید به امید روزی که روزگارت

    سیاه تر از پر کلاغ تیره تر از غروب و غمگین تر از

    غم جدایی باشد اما دلم می گوید به امید روزی که

    آشیانت بالاتر از آشیان عقاب چشم انداز نگاهت زیبا تر

    از بهشت برلبانت لبخند وقلبت سرشار از امید و آرزو    

     

     



  • نویسنده: بیقرار(دوشنبه 86/8/21 ساعت 10:53 صبح)

  • نظرات دیگران ( )

  •   خاطره
  • خاطره

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

    وقتی نگاه می کردم از گل به خار رسیدم

    با خودم گفتم پروردگارا چه فلسفه ای است در این همسایگی

    وچه حکمتی است در این بیگانگی

    بایه مشت خاطره های خوب و بد مگه میشه

    تا ابد زندگی کرد .

    همه جا اشکم سرازیرو دل از زندگی سیرو انگار

    این روزا دل داره می میره و می ره پی کارش

    صدات مونده نمی ره از توگوشم

    نگات مونده که برده عقل از هوشم

    خودت نیستی ولی یادت باهامه

    تو که رفتی ولی عطرت نمی ره خودت نیستی  

    دلت اینجا اسیره اگه رفتی ولی عشقت که مونده

    همین عشقت دل مارو سوزونده

    همه جا اشکم سرازیرو دل از زندگی سیرو انگار

    این روزا دل داره می میره

     

     



  • نویسنده: بیقرار(یکشنبه 86/8/20 ساعت 3:23 عصر)

  • نظرات دیگران ( )

  •   بیقرار
  • بیقرار

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     

     



  • نویسنده: بیقرار(یکشنبه 86/8/20 ساعت 2:41 عصر)

  • نظرات دیگران ( )

  •   دارم از تو می نویسم
  •  

    با تو چه زندگی هایی که تورویاهام نداشتم

    تک و تنها بودم اما تورو تنها نمی ذاشتم

    چه سفرها با تو کردم چه سفرها تو رو بردم

    دم مرگ رسیدم اما به هوای تو نمردم

    دارم از تو می نویسم که نگی دوستت ندارم

    از توکه با یه نگاهت زیرو رو شد روزگارم

    موقع نوشتن و وقت اسم گذاشتن وکسی رو جز

    تو نداشتم جز تو نمی ذاشتم من تموم قصه هام

    قصه ی توست

    اگه غمگینه اون از غصه ی توست

    تک وتنها بودم اما تورو تنها نمی ذاشتم

    حتی من به آرزوهات تورو آخر می رسوندم

    می رسیدی تو  من  اما آرزوبه دل می موندم

    هی می خواستم که بگم که بدونی حالمو

    اما ترس و دلهره خط می زد خیالمو

    این قده رفتمو رفتم که هنوز برنگشتم

    هر چی شعر عاشقونست من برای تو نوشتم

    توجهنم سوختم اما نوشتم تو بهشتم

    اگه عاشقونه گفتم عشق تو با عشقش

    اگه مردم تو بدون چه کسی وارثه  

     

     



  • نویسنده: بیقرار(یکشنبه 86/8/20 ساعت 2:35 عصر)

  • نظرات دیگران ( )

       1   2      >

  •   لیست کل یادداشت های این وبلاگ
  • خاموش
    [عناوین آرشیوشده]
  •    RSS 

  •   خانه

  •   شناسنامه

  •   پست الکترونیک

  •  پارسی بلاگ



  • کل بازدید : 67946
    بازدید امروز : 149
    بازدید دیروز : 9
  •   مطالب بایگانی شده

  • هفته اول
    هفته دوم
    هفته سوم
    هفته چهارم
    هفته پنجم
    هفته ششم
    هفته هفتم
    هفته هشتم
    هفته نهم
    هفته دهم
    هفته یازدهم
    هفته دوازدهم
    هفته سیزدهم
    هفته چهاردهم
    هفته پانزدهم
    هفته شانزدهم
    هفته هفدهم
    هفته هجدهم
    هفته نوزدهم
    هفته بیستم
    هفته بیست و یکم
    هفته بیست و دوم
    هفته بیست و سوم
    بهار 1387

  •   درباره من

  • بیقرار
    بیقرار

  •   لوگوی وبلاگ من

  • بیقرار

  •   اشتراک در خبرنامه
  •  


  •  لینک دوستان من

  • آقاشیر
    بال شکسته
    عشقولک

  •  لوگوی دوستان من



  •   اوقات شرعی
  • اوقات شرعی


  •   آهنگ وبلاگ من



  •   وضعیت من در یاهو

  • یــــاهـو