خداوندا ! مهیمنا !اندیشه گستر !
با کدامین زبان سپاس تورا گویم ؟
که همه شب به مکرمت و مرحمت تو از شور و شوق و
جذبه لبریزم . همه دم مست شعرم نه مست شعر که شعرمستم .
ای همه زیبایی !
من قلندر شب های تنهایی ام عندلیب باغ های شبم .
نمی دانم در چه حالتم ؟ کجایی ام ؟ کیستم ؟ چیستم ؟
چه می کنی با من ؟ که هر برق عنایتت تجلی خاص دارد .
همه ی جذبه هایت حرارت بخش است و همه ی
دلبریهایت شیرین .
ای حلاوت شعر از تو !
هر واژه را در صباغخانه ی عشق و جذبه ی تو رنگ می زنم
ای برآرنده و برانگیزنده ی اقیانوس های محبت !
آخر من گنهکار کیستم وچیستم که سرشکسته و به خاک افتاده یی
همچون من مرا به بلندای سر بلندی و اسرافرازی می کشانی
و چاشنی و جاذبه یی در کلامم می آفرینی که خود نیز
به شگفتی و حیرت می ماند .
مهربانا
از مهر تو لبریزم ؛ لبریزشعر؛ لبریز شور ؛ لبریز اشک ؛
لبریزشوق ؛ واز این همه نعمت می هراسم ؛ زیرا
بضاعت طاعت ندارم .
ای توانا ترین ! دلم را پاک کن و غرورم را در خاک
نویسنده: بیقرار(سه شنبه 86/10/25 ساعت 5:18 عصر)