شوق دیدار تو در خانه ی دل منزل کرد
آیه ی اشک مرا در شب غم نازل کرد
خواستم فاصله ها را از میان بردارم
در میان بودن من سعی مرا با طل کرد
چشم حیران دلم در طلب نیم نگاه
دوش تا صبحد مان گریه ی بی حاصل کرد
مست دیوانه چنانم که به دیوانی پند
نتواند دگر یک نفسم عاقل کرد
عاقبت ای دل دل سوخته کامت بدهد
آن دل آرام که این گونه تورا بی دل کرد
نسبت عاشق و معشوق عیان تا نشود
عشق را یار میان من و خود حایل کرد
می توان بارلقا یافت به پروانه ی اشک
شمع با گریه ی خود رخنه به هر محفل کرد
نویسنده: بیقرار(چهارشنبه 86/10/5 ساعت 2:49 عصر)