در جوی زمان در خواب تماشای تو می رویم سیمای روان
با شبنم افشان تو می شویم . پرهایم پرپرشده ام
چشم نویدم ؛ به نگاهی تر شده ام ؛ این سونه ؛ آن سویم
و در آن سوی نگاه چیزی را می بینم ؛ چیزی را می جویم .
سنگی می شکنم ؛ رازی با نقش تو می گویم .
برگ افتاد ؛ نوشم باد : من زنده به اندوهم ؛ ابری رفت ؛
من کوهم : می پایم ؛ من بادم : می پویم
در دشت دگر گل افسوسی چو بروید می آیم ؛ می بویم
نویسنده: بیقرار(چهارشنبه 86/11/3 ساعت 4:41 عصر)