من چه گویم که در این پرده چه ها می بینم
یک وجود است و هزاران من و ما می بینم
نور هستی همه از جلوه ی او می نگرم
شکل موهوم همین ما وشما می بینم
به جزاز بندگی عشق ندارم کاری
همه در محضر آن شاه ؛ گدا می بینم
نکند هیچ نمودی دو جهان در نظرم
نقش بی حاصلی از هر دو سرا می بینم
عالمی زنده از او باشد و او زنده به خویش
خلق را قافله ی راه فنا می بینم
آفتاب رخ او سایه ی کثرت را برد
طلعت روشن اورا همه جا می بینم
نویسنده: بیقرار(شنبه 86/11/6 ساعت 3:8 عصر)