هو چو رخ را به کس عیان ننمود
لاجرم کس به هو زبان نگشود
اولیا را خدای غیب و شهود
از هویت چنین خبر فرمود
او بود او جز او نخواهد بود
می گذشتم زکوی میخانه
فارغ از گفتگوی بیگانه
مستی آگه سرود مستانه
نیست در جام ما جز او موجود
دیر را عارفانه گردیدم
آتشی گرم شعله ور دیدم
پس به مسجد شدم سوی محراب
تا از او گیرم از امام جواب
گفت بیرون شو از خطا و صواب
تا ببینی به دیدگان شهود
احدیت نشان او دارد
واحدیت بیان او دارد
نویسنده: بیقرار(دوشنبه 86/12/20 ساعت 4:36 عصر)