ما خرابات نشینان که اسیر نفسیم
رسته ایم از من وما در دو جهان هیچ کسیم
جز به صیاد نپرداخته ایم از سر شوق
در همه عمر ندیدیم که ما در قفسیم
تا که در ملک فنا پای نهادیم به جان
فارغ از محتسب و شحنه و میرو عسیسم
کاروان رفته و ما می زده سرگردانیم
راحت از شورو شر بازی اهل هوسیم
همه جا نور خدا را به خدا می نگریم
همچو موسی نه در اندیشه ی طور قبسیم
نویسنده: بیقرار(شنبه 86/12/25 ساعت 4:57 عصر)