صدای بغزش تو می آید از کرانه دور
طنین هق هق من می رود به همراه باد
نه در کلام تو یک وا ژه بلیغ سرور
نه در روایت من یک نشان زگفته شا د
بگو چه چاره کنم؟
که من زچنگ جدا یی نمی شوم آزا د
که هر چه ناله برآ رم نمی روی ا ز یاد
تو در سرای غمت خفته ای به شهر غریب
منم به خانه خود در حصار تنها یی
نه در کویر خیالم امید دیدن تو
نه در خزان تنم قدرت شکیبایی
تو ای ملامت محض ...چگونه پر کشم
که درمیانه ما کوه وصحرا هاست
بیا زدور بر احوال خویش گریه کنیم
چرا که فاصله ما به قدر دریا هاست
در آخرین پیغام به لحظه بدرود
زپیک نسیم شنو های های غربت من
خداکند که به دیدار یکدیگر برسیم
وگر به من نرسیدی بیا به تربت من
نویسنده: بیقرار(چهارشنبه 86/6/28 ساعت 1:53 عصر)