ساقی ای لبهای توجام شراب
ای نگاهت گرمتر ازآفتاب
ساقیا لب را شراب آلوده کن
بوسه ده مارا زغم آسوده کن
درنفسهایت پیام زندگیست
در دو چشمت آیه تابندگی است
ماه تن ! در ابر پیراهن چرا ؟
گوهری در صدف بستن چرا ؟
ناز کم کن که دل را صبر نیست
ماهتابی جای تو را در ابر نیست
ماه عریان دل انگیزم تو باش
گوهرمن گردن آویزم تو باش
گرم کن جان و تنم را گرم کن
کام بخشا ! دوری از آرزو کن
آه ساقی واپسین جامت کجاست ؟
تشنه کامم وادی کامت کجاست ؟
نویسنده: بیقرار(چهارشنبه 86/7/25 ساعت 9:39 صبح)