چون عاشق نصیب خود بگذاشت و خودی خود
در باخت پس چون معشوق خواهد که با او خطاب
کند آغاز عتاب کند گه می سوزد گه می فروزد . اگر
به هستی دست زند گوید : پست باش واگر پست شود
شراب دهد گوید : مست باش هر زمان از ناز و خشم
و مهر عاشق را به جوش آرد و وی را مدهوش کند تا
لذت خطاب در صولت عتاب فراموش کند و چون از
بیخودی با خود آید هزاران خروش کند .
چون بی آگاهی مرد از اوست و با آگاهی از دوست
گر از خود بریده باشد به دوست رسیده باشد و گر به
خود آگاه بود نه به دوست راه بود جنون آن باشد که
مرد در این آگاهی از خود بی خبر و گمراه گردد هر
چند آگاهی از خود پیداست اما این آگاهی در آن گمراهی
زیباست !!
نویسنده: بیقرار(سه شنبه 86/8/1 ساعت 10:18 صبح)