دیدم دلم گرفته هوای گریه دارم
تو این غروب غمگین دور از رفیق و یارم
دیدم دلم گرفته دنیا به این شلوغی
این همه آدم اما من کسی رو ندارم
دیدم غروب اما نه مثل هر غروبی
پهنای آسمونها از غم ندیده بودم هرگز به این شلوغی
دیدم که جاده خسته است از این که عمری بسته است
اونم تمام حرفهاش یا ازهجوم بارون یا از پلی شکسته است
من و غروب و جاده رفتیم تا بی نهایت
از دست دوری راه یکی نکرد شکایت
گم شدیم از غریبی من و غروب و جاده
از بس هوا گرفته از بس که غم زیاده
پر از غبار غم بود هر جا نگاه می کردی
کی داشت خبر که یک روز میری که بر نگردی
دیدم غروبه اما نه مثل هر غروبی
نویسنده: بیقرار(چهارشنبه 86/8/23 ساعت 12:13 عصر)