منم که ملک جهان تنگ از برای من است
فراز مهرو مه آسمان سرای من است
فروختم به جوی کاینات و هر چه در اوست
که جای نقش و نگار است آن نه جای من است
زرهروان سفر کرده جای پایی نیست
چو بازمی می نگرم محو جای پای من است
در این د یار نباشد غریب د یاری
به هر که می رسم از دور آشنای من است
زغیر دوست نشان در جهان نمی یابم
به هر کجا که نظر می کنم خدای من است
در این بساط که بزم محبتش خوانند
به سالکان طریقت کنون صلای من است
نویسنده: بیقرار(شنبه 86/8/26 ساعت 8:35 عصر)