جزنور خداوند هویدا دگری نیست
هرجا به هر سوی جز اوجلوه گری نیست
اوهست بدانگونه که بوده است در آغاز
جز مستی مطلق به جهان خشک و تری نیست
این نقش خیال است به چشم تو نمودار
بر وهم مکن تکیه که آن را اثری نیست
بگذر زهنرها هنر عشق طلب کن
غیر از هنر عشق به گیتی هنری نیست
در دور زمان فرصت عشق است ثمر بخش
جز بذرمحبت به زمینی ثمری نیست
اجزای جهان زنده به عشق اند دمادم
کی درک کند دیده که صاحب نظری نیست
نویسنده: بیقرار(پنج شنبه 86/9/1 ساعت 4:51 عصر)