بمیرد هر کسی جانان ندارد
وگر جانان ندارد جان ندارد
اگر این حرف حرف تا زه ای نیست
رها کن مشکلی چندان ندارد
به من خود را چو تهمت بسته دنیا
مگر این پیرزن ایمان ندارد
تو زیبا قبله گاه این و آنی
دلم کاری به این و آن ندارد
نیا زم را به نا زی سربریدند
مگر این داستان پا یا ن ندارد
به جانم ریخت درد نا زنینی
که درمانی در این دوران ندارد
غروب من در این آواز شرقی
تما شا دا رد و تاوان ندارد