فروریزید ای اشکهای سوزان باآرامش همیشگی خود فروریزید
دراین ریزش لحظه ای درنگ نکنید زمانی خانه شما دلی پر شور
وسینه ای پر هیجان بود افسوس که اکنون مسکنتان جزگونه ای
زرد و چهره ای پژمرده نیست شما همچون قطره های شفاف
بارانید که پیاپی به تخته سنگی فرو میریزد وبر اطراف پراکنده
میشود نه خورشیدی در آسمان می درخشد که خارش کند ونه نسیمی
درفضامی وزد که ذراتش را با خود ببرد .
برای سعادتمندان شنیدن ناله هایی که از دل شکسته تیره سوزان
اشکی با خستگی بر گونه بی نوایان جاری می شود چه تاثیری
می کند در آسمان دل آنها خورشید امید با زیبایی فراوان مید رخشد
برای چه صفا و تابش آنرا با یاد بیچاره ای که در دل او جز ظلمتی
عمیق وجود ندارد بر هم زنند. افسوس که از غم بیچارگان تا شادی
نیک بختان راهی بس دراز است هرگز اشک نومیدی ومحنتی
ل لبخند شان را بر هم نمی زند هرگز ابر یاس وبی پناهی آسمان
سعاد تشان را تاریک نمی سازد .
هرگز ناله فقر وتنهایی درخاموشی دلشان طنین نمی افکند د نیای
زیبای بی آینده با همه شکوه خویش در برابرشان جلوه می کند و
خورشید فروزان سعادت با تمام نورو فروغ خود بالای سرشان
می درخشد باده شهد آگین حیات تا قطره آخر در کامشان فرو
میریزد بی آنکه تلخی شرنگی مزاقشان را آزار دهد در این
صورت برای چه رخ نگرداند تا قطره های اشکی را که به آرامی
ا ا ز دیدگان تیره روزی سرازیر می شود بنگرد و به ناله هایی که
ا ا ز دلی ستم دیده بدرد می آید گوش فرا دهد .
بیایید تا با درد و غم جاودانه خود بگریم و د م بر نیاوریم آتش
غم را در کانون دلما ن شعله ور سازیم وبا خاکستر صبر بپوشانیم .
نویسنده: بیقرار(پنج شنبه 86/6/22 ساعت 1:8 عصر)