سفارش تبلیغ
صبا ویژن
بیقرار
  •   داغ پیری
  •  

     گنج د ردل دارم ویرانه ها باشد مکانم

     با تو سرگرمم چه غم باشد گر بی کس و بی خانمانم

     داغ پیری خورده برپیشا نی پرچینم اما

     تا دلم ازآ تش عشقی است سوزان من جوانم

     پای کوهی دامن دشتی کنار جویباری

     غم نباشد نسبت بر شاخ گلی گر آشیانم

     زندگی را لایق اند یشه وعزمی ندیدم

     من دراین گرداب همچون کشتی بی بادبانم

     آنقدر گردیده قلب من ضعیف از ناتوا نی

     که به زحمت ناله ا و را به گوش خود رسانم

     تن چه باشد پیش شمع روح غیر از سایبانی

     هر کسی خوا هد پس از خود داشتن نام و نشانی

     در دل غمد یدگان جویید بعد از من نشانم

     دوستان گرچه مرا از خاک ره کمتر شناسند

     



  • نویسنده: بیقرار(پنج شنبه 86/7/5 ساعت 11:4 صبح)

  • نظرات دیگران ( )

  •   مرگ عشق
  •  

    بوی مرگ عشق بر می خیزد امشب ازسر من

    از سرمن از بر من ازلحاف و بستر من

    از گل و لاله و از گلبن و نسرین و سوسن

    بوی هجروبی وفایی خیره دارد سرمن

    سخت در گوشم خزان عشق خواند هرنسیمی

    ای نسیم آهسته خوان این راز درگوش کر من

    راستی امشب به چشم من دگر گون است گیتی

    تا شبی دارد دگر گون آسمان و اختر من

    مرغ شب بینم که امشب ناله ای جانکاه دارد

    یا به مرگ عشق من یا بر جفای دلبرمن

    دیدمش امروز ودردستش دو چشمم دید دستی

    دیدم و ازدیدگان هرگز نیامد باورمن  

     



  • نویسنده: بیقرار(چهارشنبه 86/7/4 ساعت 5:36 عصر)

  • نظرات دیگران ( )

  •   راه وصال
  •  

    بارخدایا !خود را به من بشناسان همانا اگر خود را به من

    نشناسانی پیامبرت را نخواهم شناخت بارخدایا !رسول و

    فرستاده خود را به من بشناسان همانا اگر رسول خود را

    به من نشناسانی حجت تو را نخواهم شناخت بار خدایا !

    حجت خود را به من بشناسان همانا اگر حجتت را به من

    نشناسانی از دین خود گمراه خواهم شد .

     

    برای قائم پنج علامت است :ظهور سفیانی و ظهور یمانی

    و صدایی از آسمان و کشته شدن  نفس زکیه و فرورفتن

    در زمین بیداء

     

    همانا دو مومن که با یکدیگر دیدارنموده و خدارا یاد

    می کنند آن گاه فضل ما اهل بیت را ذکر می نما یند

    بر صورت ابلیس گوشتی باقی نمی ماند مگر این که

    آب شود تا آنجا که روح او از شدت دردی که می کشد

    به التماس در می آید

     

    هیچ مومنی شعری نسروده است که مارا بوسیله آن

    مدح گوید مگر آن که خداوند برای او در بهشت شهری

    بنا خواهد ساخت که هفت برابر وسیع تر از دنیا باشد

    در آن جا هر فرشته مقرب و هر پیامبر مرسلی او را

     .  زیارت و دیدار خواهد کرد



  • نویسنده: بیقرار(چهارشنبه 86/7/4 ساعت 11:49 صبح)

  • نظرات دیگران ( )

  •   یار خود
  •   

    یارخود  را به ناز می بینم

    جان خود در نیاز می بینم

    دوش در خواب دیده ام او را

    خوش خیالی که بازمی بینم

    زلف او کشم به هر سوئی

    نیک عمر دراز می بینم

    طاق ابروی اوست محرابم

    روی خود در نیاز می بینم

    محرم راز خاص محمودی

    بنده ای چون ایاز می بینم

     

     

    نقش عالم خیال می بینم

    در خیال آن جمال می بینم

    همه عالم چو مظهر عشقند

    همه را بر کمال می بینم

    ساغر باده ای که می نوشم

    عین آب زلال می بینم

    ترک رندی و عاشقی کردن

    از دل خود محال می بینم



  • نویسنده: بیقرار(شنبه 86/6/31 ساعت 1:22 عصر)

  • نظرات دیگران ( )

  •   کرانها
  •   

    آنجا که کرانه های بی کران کرانه می پذیرند آنجا که آوای ابدیت

    با نورها و رنگهای درهم می آویزند آنجا که تمامی آرزوها ی خوب

    جان می گیرند آنجا که رویا ها به واقعیت می رسند آنجا که همه

    آفرینش پوچ می گردد آنجا که دوستی و صفا و عشق گذ شت است

    و قلبهای آکنده از محبت بیگانه  بود نها میرود و شناختها محو می گردد

    آنجا ترا می جویم با قلبی سوخته پراز یاد و محبت توبادلی لرزان و

    چشمی گریان....ترا دوست دارم ... یک نغمه ازدل از آغازبرای همه پایانها....

     

     

    در مذهب عاشقان قربانی شدن داوطلبان اولین شرط است برای

    دوست داشتن

     

    همه هستی من آیه ی تاریکی است . که ترا در خود تکرار کنان

    به سحر گاه شکفتن ها و رستن های ابدی خواهد برد......

    من در این آیه تورا آه کشیدم ......

    من درآیه تورا به درخت و آب و آتش پیوند زدم ....



  • نویسنده: بیقرار(شنبه 86/6/31 ساعت 1:15 عصر)

  • نظرات دیگران ( )

  •   تکرار شب
  •    

    من از تو می مردم اما تو زندگانی من بودی

    تو بامن می رفتی تو در من میخواندی

    وقتی که من خیابانها را بی هیچ مقصدی می پیمودم

    تو با من می رفتی تو درمن می خواندی

    تو از میان نارون ها کنجشگهای عاشق را

    به صبح پنجره دعوت می کرد ی

    وقتی که شب مکرر می شد وقتی که شب  تمام نمی شد    

    تو دستهایت را می بخشیدی تو چشمهایت را می بخشیدی

    تو مثل نورسخی بودی تو لاله هارا می چیدی 

    تو گوش می دادی اما مرا نمی د یدی    



  • نویسنده: بیقرار(شنبه 86/6/31 ساعت 1:12 عصر)

  • نظرات دیگران ( )

  •   تجسم عشق
  •   

     

    زندگی آب راهی است به نام وفا می ریزد به جویی به نام صفا می رود

    به رودی به نام عشق می رسد به دریایی به نام وداع

     

    درآخرین لحظه دیدار به چشمانت نگاه کردم و گفتم بدان آسمان قلبم با تو

    و بی تو بهاری ست همان لبخندی که توان را از من می ربود و بر لبانت

    زینت بست و به آرامی از من فاصله گرفتی بی هیچ کلامی من خاموش

    به تو نگاه می کردم ودر دل با خود می گفتم ای کاش این قامت نحیف لحظه ای

    فقط لحظه ای می اند یشید که آسمان بهاری یعنی ابر باران رعد و برق و طوفان

    ناگهانی و این جمله جمله ای  بود بد تر از هر خواهش برای ماندن و تمنایی برای

    با او بودن ........  

     

    در آن هنگام که آسمان با پهنه بلندش گلها را درآغوش جای می دهد و در همه

    جا رایحه لطیف گلها پراکنده است و از هوا بوی عطر به مشام می رسد و

    پرندگان نغمه عشق سر میدهند و خورشید چند دستی به سوی گلبرگها دست

    می اندازد و با شعاعهای تابانش آنها را زرین می نماید و قطره های شبنم های

    صبگاهی بر روی گلبرگ ها در مقابل نسیم می لرزند و مروارید گونه مانند

    گوشواره ای از آغوش برگها به لبه آنها می آویزند و هزاران قطره فرو می ریزد

    قسمتی تبخیر میشودو خنکی جان بخشی روح را نوازش میدهد آنگاه شاید بتوان

    منظره بدیع عشق را تجسم کرد



  • نویسنده: بیقرار(پنج شنبه 86/6/29 ساعت 4:37 عصر)

  • نظرات دیگران ( )

  •   صحبتهای دوستانه
  • بیچاره پسرها اگه تیپ بزنن برن بیرون میگن با کی قرار داری؟ اگه لباسهای معمولی بپوشن میگن اصلا سلیقه نداری اگه زیاد بگن دوستت دارم . میگن باز چه نقشه ای تو سرته اگه نگن دوست دارم میگن پای کس دیگه ای وسطه اگه زیاد بهشون زنگ بزنی میگن اعتماد نداری اگه یه مدت زنگ نزنن میگن سرت خیلی شلوغه اگه تو خونه زیاد بخندن میگن لوس شدی اگه نخندن میگن چه مرگته عاشق شدی اگه شام بخوان میگن همش به فکر شکمتی اگه شام نخوان میگن چی کوفت کردی

     

      : مرا صد بار از خود برانی دوستت دارم به زندان خیانت هم کشانی دوستت دارم چه سود از مهر ورزیدن چه حاصل از وفا کردن مرا لایق بدانی یا ندانی دوستت دارم 

     

    خدایا به آنان که ادعای عاشقی تو را دارند بیاموز که بزرگ ترین گناه شکستن دل

    آدمیان اس  

    سه چیزپایدارنیست مال بی تجارت و علم بی بحث و ملک بی سیا ست

     

    متکلم را تا کسی عیب نگیرد سخنش صلاح نپذیرد

     

    اگر شب ها همه قدر بودی شب قدر بی قدر بودی

     

    دشمن ترین دشمن تو نفس توا ست که میان دو پهلوی توا ست

     



  • نویسنده: بیقرار(پنج شنبه 86/6/29 ساعت 1:49 عصر)

  • نظرات دیگران ( )

  •   ارزش عشق
  •   

    : یاد گرفتم که عشق با تمام عظمتش دو سه ماه بیشتر نیست،یاد گرفتم که عشق یعنی فاصله و فاصله،یعنی دو خط موازی که هیچوقت به هم نمی رسن،یاد گرفتم در عشق هیچ کس به اندازه خودت وفادارتر نیست، یاد گرفتم همون قدر که محبت کنی همون قدر ارزشت کم میشه،و یاد گرفتم که هرچه عاشق تر...تنهاتر...

     

     

    راستی دنیا چه غریبه کار آدماش فریبه، واسه کشتن مسیحا هر درختی یه صلیبه دلمون خیلی گرفته س دردمون خیلی بزرگه، گرگا تو لباس میشَن هر سگ گله یه گرگه، زین و اسبمونو بردن نذارین راهو بدزدن توی این شبای وحشت نکنه ماهو بدزدن ! بعضیا چه پر ستاره بعضیا چه بی فروغن بعضی آدما فرشته بعضی آدما دروغن زندگی یه انتخابه میشه خوب بود ، میشه بد بود باید عاشقونه پر زد باید عاشقی بلد بود."

     



  • نویسنده: بیقرار(پنج شنبه 86/6/29 ساعت 11:17 صبح)

  • نظرات دیگران ( )

  •   چگونه پر کشم
  •       

     

            صدای بغزش تو می آید از کرانه دور

            طنین هق هق من می رود به همراه باد

            نه در کلام تو یک وا ژه بلیغ سرور

           نه در روایت من یک نشان زگفته شا د

           بگو چه چاره کنم؟

           که من زچنگ جدا یی نمی شوم آزا د   

           که هر چه ناله برآ رم نمی روی ا ز یاد

           تو در سرای غمت خفته ای به شهر غریب

           منم به خانه خود در حصار تنها یی

           نه در کویر خیالم امید دیدن تو

           نه در خزان تنم قدرت شکیبایی

          تو ای ملامت محض ...چگونه پر کشم

          که درمیانه ما کوه وصحرا هاست

          بیا زدور بر احوال خویش گریه کنیم

          چرا که فاصله ما به قدر دریا هاست

          در آخرین پیغام به لحظه بدرود

          زپیک نسیم شنو های های غربت من

          خداکند که به دیدار یکدیگر برسیم

          وگر به من نرسیدی بیا به تربت من

     

     



  • نویسنده: بیقرار(چهارشنبه 86/6/28 ساعت 1:53 عصر)

  • نظرات دیگران ( )

    <   <<   16   17   18      >

  •   لیست کل یادداشت های این وبلاگ
  • خاموش
    [عناوین آرشیوشده]
  •    RSS 

  •   خانه

  •   شناسنامه

  •   پست الکترونیک

  •  پارسی بلاگ



  • کل بازدید : 67992
    بازدید امروز : 5
    بازدید دیروز : 190
  •   مطالب بایگانی شده

  • هفته اول
    هفته دوم
    هفته سوم
    هفته چهارم
    هفته پنجم
    هفته ششم
    هفته هفتم
    هفته هشتم
    هفته نهم
    هفته دهم
    هفته یازدهم
    هفته دوازدهم
    هفته سیزدهم
    هفته چهاردهم
    هفته پانزدهم
    هفته شانزدهم
    هفته هفدهم
    هفته هجدهم
    هفته نوزدهم
    هفته بیستم
    هفته بیست و یکم
    هفته بیست و دوم
    هفته بیست و سوم
    بهار 1387

  •   درباره من

  • بیقرار
    بیقرار

  •   لوگوی وبلاگ من

  • بیقرار

  •   اشتراک در خبرنامه
  •  


  •  لینک دوستان من

  • آقاشیر
    بال شکسته
    عشقولک

  •  لوگوی دوستان من



  •   اوقات شرعی
  • اوقات شرعی


  •   آهنگ وبلاگ من



  •   وضعیت من در یاهو

  • یــــاهـو