سفارش تبلیغ
صبا ویژن
بیقرار
  •   چکاوک
  •         

     

    بگویید تا چکاوکها بدانند نباید دیگرآواز بخوانند به شادیها بگویید

    پر گشایند نمی خواهم دیگر اینجا بمانند من اینک با محبت قهر

    قهرم نباید او دگر آید به شهرم از امشب خنده ها بر لب اسیرند

    تمام حرفها باید بمیرند من اینک در دل خود عهد بستم که تا غم

    هست من هم زنده هستم دلم می خواهد اینجا تک بمانم برای

    خود زتنهایی بخوانم همین امشب ازاینجا پر بگیرم میان

    غصه های خود بمیرم  

     

     

    ای خدا غصه نخور از تو فراری نشدم بعد از آن

    حادثه در کفر تو جاری نشدم با وجودیکه به حکم

    تو دلم زخمی شد شاکی از آنکه مرا دوست نداری

    نشدم  

     



  • نویسنده: بیقرار(دوشنبه 86/7/16 ساعت 11:52 صبح)

  • نظرات دیگران ( )

  •   دوست داشتن
  •     

    در درونم راه می پیمود همچو روحی در شبستانی

    بر درونم سایه می افکند همچو ابری بر بیابانی

    می شنیدم نیمه شب در خواب هایهای گریه هایش را

    در صدایم گوش می کردم درد سیال صدایش را

    شرمگین می خواندمش بر خویش از چه بیهوده گریانی

    در میان گریه می نالید دوستش دارم نمی دانی  

     

     

     

     



  • نویسنده: بیقرار(دوشنبه 86/7/16 ساعت 11:36 صبح)

  • نظرات دیگران ( )

  •   سماع
  •    

     

    این حضور عاشقان است و سماع

    صحبت صاحبدلان است و سماع

    یار با ما در سماع معنوی

    این معانی را بیان است و سماع

    گردوای درد میجویی بیا

    درد دل درمان جان است و سماع

    در حریم کبریای عشق او

    های و هوی عاشقان است و سماع

     



  • نویسنده: بیقرار(جمعه 86/7/13 ساعت 11:54 صبح)

  • نظرات دیگران ( )

  •   نقش خیال
  •  

     دبشب به خواب دیدم نقش خیال رویش

     دیدم که می کشیدم مستانه سر به سویش

     عیسی دم است یارم من زنده  دل از آنم

     با هرکه دم بر آرم باشم بگفت و گویش

     عالم شده منور از نور طلعت او

     خوشبو بود جهانی از کف مشکبویش

     گنجی است عشق جانان در کنج دل دفینه

     گر میل گنج داری در کنج دل بجویش  

     



  • نویسنده: بیقرار(جمعه 86/7/13 ساعت 11:51 صبح)

  • نظرات دیگران ( )

  •   نور علی
  •  روشن است از نور رویش دیده ی بینای ما

     خلوت میخانه عشق است دائم جان ما

     آفتابی در ازل خویش سایه ای بر ما فکند

     تا ابد روشن بود این روی مه سیمای ما 

     ذوق ما داری بیا با ما در این دریا درآ

     تابه عین ما نصیبی یابی از دریای ما

     در سر ما عشق زلفش دیگ سودا می پزد

     بس سری در سر رود گر این بود سودای ما

     از لطیفی آن یکی با هر یکی یکتا شده

     جان فدای لطف آن یکتای بی همتا ی ما

     بلبل مستیم و در گلشن نوایی می زنیم

     رونقی دیگر گرفت این گلشن از غوغای ما

     

     

     آن امیرالمومنین یعنی علی

     وان امام المتقین یعنی علی

     آفتاب آسمان لافتی

     نور رب العالمین یعنی علی

     شاه مردان پادشاه ملک دین

     سرور خلد برین یعنی علی

     نام او روح القدوس از بهرنام

     می نویسد برجبین یعنی علی

     گر امامی بایدت معصوم و پاک

     می طلب شاهی چنین یعنی علی

     گر محمد هست ختم انبیاء

     گشته برخاتم نگین یعنی علی

     در ولایت اولین اولیا

     در خلافت آخرین یعنی علی    

     

     

     

     

     



  • نویسنده: بیقرار(سه شنبه 86/7/10 ساعت 12:38 عصر)

  • نظرات دیگران ( )

  •   وحشت تنهایی
  •  

    خدایا وحشت و تنهاییم کشت

    کسی با قصه من آشنا نیست

    دراین عالم ندارم همزبانی

    به صد اندوه می نالم روانیست

    شبم طی شد ه کسی بر در نکوبید

    به بالینم چراغی کس نیفروخت

    نیامد ماهتابم به لب بام

    دلم از این همه بیگانگی سوخت

    به روی من نمی خند د امید م

    شراب زندگی در ساغرم نیست

    نه شعرم می دهد تسکین به حالم

    که غیر از اشک غم در د فترم نیست 

    بیا ای مرگ جانم به لب آمد

    بیا در کلبه ام شوری برانگیز

    بیا شمعی به بالینم بیفروز

    بیا شعری در تابوتم بیاویز

    دلم در سینه کوبد سر به دیوار

    که امشب وحشت و تنهاییم کشت

     

     



  • نویسنده: بیقرار(سه شنبه 86/7/10 ساعت 10:49 صبح)

  • نظرات دیگران ( )

  •   حوائج
  •   

    حضرت ابوا لحسن علیه السلام می فرمایند :هر کس

    برادرمومنش برای حاجتی نزد اوآید رحمتی است از

    خداوند متعال که به سوی او پیش فرستاده است پس

    اگر آنرا پذیرفت و در رفع حاجت آن مومن کوشش

    کرد به ولایت ما پیوند داده است وولایت ما به ولایت

    خدا متصل است و اگر حاجت آن مومن را نپذیرفت و

    آنرا رد نمود در حالی که می توانست حاجتش را

    برآورد خداوند بر او ماری از آتش را مسلط می کند

    که او را در قبرش تا روز قیامت می گزد حال

    می خواهد که آمرزیده یا معذب باشد و چنان چه

    خواهنده حاجت اورا معذور بدارد وضعش بد تر

    خواهد بود . 

     

    حوائجی که  برایتان پیش می آید ازخدا مسالت

    کنید حتی بند کفش را زیرا اگر او آنرا آسان

    ننماید آسان نخواهد شد.

     



  • نویسنده: بیقرار(سه شنبه 86/7/10 ساعت 10:47 صبح)

  • نظرات دیگران ( )

  •   پیشگویی
  •  

     قدرت کردگار می بینم

     حالت روزگار می بینم

     حکم امسال صورتی دگر است

     نه چون پیرار و پار می بینم

     از نجوم این سخن نمی گویم

     بلکه از کردگار می بینم

     عین و را ذال چون گذشت از سال

     بوالعجب کارو بارمی بینم

     در خراسان و مصرو شام و عراق

     فتنه و کارزار می بینم

     گرد آئینه ضمیر جهان

     گرد وزنگ و غبار می بینم

     همه را  حال می شود دیگر

     گر یکی ور هزار می بینم

     ظلمت ظلم ظالمان د یار

     بیحد  وبی شمار می بینم

     قصه ای بس غریب می شنوم

     غصه ای در دیار می بینم

     جنگ و آشوب وفتنه و بیداد

     از یمین و یسار می بینم

     غارت و قتل و لشکر بسیار

     در میان و کنار می بینم  

     مذهب ودین ضعیف می یابم

     مبتدع افتخار می بینم ...

     

     

     

     

     

     



  • نویسنده: بیقرار(شنبه 86/7/7 ساعت 6:1 عصر)

  • نظرات دیگران ( )

  •   شب سرد
  •  

    شب سردی است و من افسرده

    راه دوری است و پای خسته

    تیرگی هست و چراغی مرده

    می کنم تنها از جاده عبور

    دور ماندند زمن آدمها

    سایه ای از سر دیوار گذشت

    غمی افزوده مرا برغم ها

    فکر تاریکی و این ویرانی

    بی خبر آمد تا بادل من

    قصه ها ساز کند پنهانی

    نیست رنگی که بگوید با من

    اندکی صبر سحر نزدیک است

    هردم این بانگ بر آرم از دل

    وای این شب چقدر تاریک است

    خنده ای کوکه به دل انگیزم

    قطره ای کوکه به دریا ریزم

    صخره ای کو که بدان آویزم

    مثل این است که شب نمناک است

    دیگران راهم غم هست به دل ؟

     



  • نویسنده: بیقرار(شنبه 86/7/7 ساعت 5:56 عصر)

  • نظرات دیگران ( )

  •   ابلیس
  •   

     ابلیس نزد تمام انبیاء علیهم ا لسلام می رفت .

     و دربین آنان بیشتربا حضرت یحیی گفتگو

     داشت روزی حضرت از او پرسید چگونه

     مردم را گمراه می کنی ابلیس وسایل گمراه

     کننده خویش را بر شمرد بعد حضرت ازاو

     پرسید بین این وسایل کدامیک بیشتر چشم و

     دلت را روشن می کند؟ شیطان گفت : زنان

     بی تقوا بهترین چشم روشنی و محکمترین

     تکیه گاه من هستند آنها همچو تیری هستند

     که وقتی پرتاب کنم خطا نمی رود .

     

     شیطان به زن بی تقوا گفت : تونصف سپاه منی تو

     محل اسرارمنی که هر چه سردارم به تو می گویم

     تو فرستاده ی من در نیازهایم هستی .



  • نویسنده: بیقرار(پنج شنبه 86/7/5 ساعت 2:24 عصر)

  • نظرات دیگران ( )

    <   <<   11   12   13   14   15   >>   >

  •   لیست کل یادداشت های این وبلاگ
  • خاموش
    [عناوین آرشیوشده]
  •    RSS 

  •   خانه

  •   شناسنامه

  •   پست الکترونیک

  •  پارسی بلاگ



  • کل بازدید : 67996
    بازدید امروز : 9
    بازدید دیروز : 190
  •   مطالب بایگانی شده

  • هفته اول
    هفته دوم
    هفته سوم
    هفته چهارم
    هفته پنجم
    هفته ششم
    هفته هفتم
    هفته هشتم
    هفته نهم
    هفته دهم
    هفته یازدهم
    هفته دوازدهم
    هفته سیزدهم
    هفته چهاردهم
    هفته پانزدهم
    هفته شانزدهم
    هفته هفدهم
    هفته هجدهم
    هفته نوزدهم
    هفته بیستم
    هفته بیست و یکم
    هفته بیست و دوم
    هفته بیست و سوم
    بهار 1387

  •   درباره من

  • بیقرار
    بیقرار

  •   لوگوی وبلاگ من

  • بیقرار

  •   اشتراک در خبرنامه
  •  


  •  لینک دوستان من

  • آقاشیر
    بال شکسته
    عشقولک

  •  لوگوی دوستان من



  •   اوقات شرعی
  • اوقات شرعی


  •   آهنگ وبلاگ من



  •   وضعیت من در یاهو

  • یــــاهـو