به نام آن خدایی که نام او راحت روح است و پیغام
اومفتاح فتوح است و سلام او در وقت صباح مومنان
راصبوح است و ذکر او مرهم دل مجروح است و مهر
او بلانشینان را کشتی نوح است .
شوق آتشی است که شعله شعاع وی از نیران محبت
خیزد او سبب طلب است گرچه طلب بی سبب است
اوست راهبر به کوی محبت آبخور جوی صحبت
که جیحون مهر به جوش آرد تا عاشق را در خروش
آرد تا چندان که مرد در شوق غایب گردد و شوق بی
وی به خود جاذب گردد اینجاست که عاشق فراغت گیرد .
چند جستم تا بیابم من از آن دلبر نشان تا گمان اندر یقین گم
شد یقین اندر گمان چند گاهی عشق پیمودم یقین پنداشتم
خویشتن را شهره کردم گه چنین و گه چنان چون حقیقت
بنگریدم زو خیالی هم نبود عاشق و معشوق من بودم !!!
گریستن را آفات است و گرینده را درجات گریستنی است
در کار خویش و گریستنی است بر بارخویش گریستنی
است در بلا و گریستنی است بروفا گریستنی است در فراق
و گریستنی است در محاق
نویسنده: بیقرار(شنبه 86/7/28 ساعت 12:31 عصر)